محمّدعلی فیّاضبخش
من در فرصتی که خدمتتان هستم، با عنوان «محیط سالم، شرط تربیت سالم» و اتّصال آن به بحث آموزش خانواده، چند نکتهای را بهعنوان سرفصل خدمت شما عرض میکنم.
برای اینکه فضای علمی را که جناب آقای بنکدار ایجاد کردند و مقداری اندیشهساز و عافیتسوز شد، قدری عوض کنم، سادهتر به نقل خاطرهای میپردازم که با بیانات دکتر رحیمیان هم فکر میکنم تناسب داشته باشد.
منظورم آنجایی است که بیان شد: در کنار آن نیّتهای والا که ستون و خیمه این حرکتهای بزرگ و حرکت عظیم علوی بوده است، توجه و عنایت به فنّاوری و آنچه که اسباب و اثاث پیشرفت علمی و متجدّدانهی کار نیز هست که از این هم نباید غافل بود.
همان موقع که ایشان این بیان را میفرمود، من یاد اتّفاقی افتادم در سال 1997 یا 1998 میلادی که بهخاطر مناسبتی، سفر کوتاهی به آلمان داشتم. آن موقع مدیر یکی از مقاطع علوی بودم. به شهر گوتینگن رفتم که آن کارخانه و وسایل معروف آزمایشگاهی فیزیک فیوه در آنجاست. شهر گوتینگن همان شهر زادگاه خودروی فولکسواگن است.
با آن همراه و راهنمایی که داشتیم، بعضی قسمتهای شرکت را گشتیم و بر اساس فهرستی که همراهم بود، مثلاً قصد تهیّهی بعضی ابزار و وسایل را داشتیم که در آن حدّ و ابعادی که بشود با چمدان حمل کرد، بخریم و برای تجهیز آزمایشگاه مدرسهی راهنمایی بیاوریم. موقع خرید، آن آقا پرسید: شما که از ایران هستید؟ ما آنجا نماینده داریم. شما بروید همانجا بخرید؛ هم اخلاق کاری ما مراعات شود و شما نمایندهی ما را دور نزده باشید (قریب به این مضمون)، هم از اینجا بار اضافه با خود نبرید. همین جنس در ایران هم هست.
گفتم: نمایندهتان کیست؟ جایی در تهران حوالی خیابان سعدی را معرّفی کرد. شرکت کفا بود. این شرکت نمایندهی شرکت فیوهی آلمان بود. فیوه الآن یک شرکت جهانی است؛ شاید جزء ده شرکت اوّل در تولید تجهیزات آزمایشگاهی مدرسهای باشد. هنگامی که از آنجا برگشتیم، هنوز گرم کار بودیم. گفتیم تا یادمان نرفته، با یکی از معلّمان به آنجا برویم. اتّفاقاً رفتیم و چند وسیلهای را که میخواستیم، دیدیم و انتخاب کردیم. بعد، آن آقا گفت: شما از کدام مدرسه هستید؟ گفتیم: از مدرسهی علوی.
نکتهاش اینجاست. گفت: یک آشیخی بود. خیلی سال پیشتر، میآمد و گاهی از ما خرید میکرد. لیست میآورد و تلفّظ بعضی از این وسایل را نمیدانست و... . ما هم میدانستیم که یک آشیخ بیشتر نداشتیم که با این همّت بلند شود و برود خیابان سعدی که مثلاً وسایل آزمایشگاهی بخرد. حالا شما این را با همین روزگار متجدّدانهی امروز ما مقایسه کنید که در بسیاری از مدارس، اصلاً همهی حسّاسیّت به همان ویترینها و نمایشگاههاست. آیا این همّتها هم هست؟ حالا آن نیّتها به جای خود.
این بود که مرحوم آقای علّامه را یگانهی دوران کرده بود. آقای طارمی فرمود که من در حین صحبت، ممکن است حالم عوض شود. بنده هیچ نه تعجّب کردم و نه در آن دوسه جایی که حالشان داشت منقلب میشد، چیز اعجابانگیزی برایم بود. آن نکته هم که بیان شد «تصوّر نکنید جانبداری یکسویه و تعصّب معلمشاگردی است» قابل توجّه است. تمام این نقاط ظریف را که انسان نگاه میکند، میبیند مرحوم علّامه و مرحوم روزبه یگانهی دورانشان بودند. تو گویی همچنان یگانهی دوران ماندهاند.
پس امروز نام علّامه را پرآوازه کردن، هرچند نیازی به آوازهگری امثال من ندارد، امّا طبلهی عطّار است؛ خاموش و معطّر. در برابر طبل غازی یا طبلهای غازی که بلندآوازه هستند و میانتهی، ذاتش دیگر است. حالا من هم نگویم، آن بوی عطر خود میبوید. پس سخن این نیست که شاگردان علوی یا شیفتگان علّامه یا شیفتگان علوی، میگویند و میسرایند؛ نه؛ ما نمیگوییم و نمیسراییم. ببینیم آیا این بوی عطر و رایحه فرومینشیند یا نمینشیند!
محیط سالم، شرط تربیت سالم است. سلّول بنیادی هر جامعهای چیست؟ یعنی اگر بخواهیم آناتومی یک جامعه را ملاحظه کنیم، به سلّول بنیادی آن اگر برسیم، به خانواده میرسیم. مدارس ما در این ده سال اخیر، چیزی را در برنامه و آموزش عمومی خودشان به نام «آموزش خانواده» آوردهاند. شاید قدمت آن به ده سال هنوز نمیرسد. من به محتوا و مفهوم و مجموعهی آنچه که سرفصلها و عناوین این موضوعات است، فعلاً کاری ندارم. یک نگاه صوری و شکلی بکنیم؛ چون من به هر حال، بخش اعظم وقت و کارم را در سالهای اخیر، در این قسمت گذراندهام. وقتی در مدارس، به این نقطه نظر میکنیم، میبینیم اینقدر که به اصرار بر شکل و شمایل و صورت دارند، بر محتوا ندارند؛ چون میباید بهعنوان امتیاز و درجهبندی خودشان در آن چکلیست و کلیشههایشان رعایت کنند و بهجایی تحویل بدهند. البتّه اولیا هم بهرهی آن را میبرند؛ امّا نکته همان نیّت است.
در روزگاری که در هیچ جای آموزشوپرورش اصلاً چکلیستی به سبک امروز وجود نداشت، چه رسد به اینکه لیست کنند که چند جلسه در طول سال آموزش برای پدرها و مادرهای مدرسه گذاشتهاند؛ در روزگاری که اصلاً این کنترلها نبود و اینها اصلاً جزء موارد و موادّ استانداردسازی کار نبود، من خودم در دوران دانشآموزی با کمال تعجّب میدیدم که مدرسهی علوی پدرهایمان را دعوت میکند و هر چند وقت یک بار، مادرها را هم دعوت میکند. خانم جماعت، آنهم در مدرسهی اسلامی، نوبرش بود؛ هذا شیء عجاب! از زمانی که مدرسهی علوی جا و مکانش برای پذیرش خانم و آقا جدای از هم و در یک فضای مجتمع مناسب شد، هر بار که پدرها را دعوت میکردند، مادرها را هم دعوت میکردند.
همان موقع در دوران دانشآموزی و کودکی ما، این شیءٌ عجاب جلوه میکرد و میدیدیم اینها را دعوت میکنند و فقط یکسری آموزشهای تربیتیـاخلاق و عمدتاً متمرکز بر تشکیل یک خانوادهی سالم میدهند و در پایان کار نیز کارنامهای میدادند یا نمیدادند. این برنامه با محوریّت مرحوم آقای علّامه بود؛ در زمانی که آقای علّامه بهطور فعّالتر، حضور فیزیکی در مدرسه داشت. بعد از ایشان، ارگانی به نام آموزش خانواده، بهعنوان ابتکار انحصاری علوی در سازمانی تعریفشده و مشخّص و مدوّن در علوی شروع شد. هنوز مدارس چیزی به اسم آموزش خانواده به این شکل نداشتند. بله؛ سالی یک بار و دو بار به مناسبت تقدیم کارنامه یا وجه اعانه از اولیا بود؛ امّا این ابتکار علوی بود. این ابتکار امروز کلّ ایران را گرفته است و جزء برنامهی مدارس امروز و شاخصهایی است که باید چک کنند که آیا جلسات آموزش خانواده را برگزار کردند یا نکردند. همین مقدار هم غنیمت است. روشن شود هزار چراغ از فتیلهای. آموزشوپرورش اگر بخواهد به بار بنشیند، ابتدا باید از سلّول بنیادیاش رفع آفت و دفع آسیب کرده باشد.
اوّل ای جان دفع شرّ موش کن وانگهان در جمع گندم جوش کن[1]
این موشهای دزد که در انبان تربیت است که در گوشه و کنار بعضی زوایای خانههاست، هر کار تربیتی در مدرسه بشود و در غیرمدرسه هر کار غیرتربیتی بشود، کار را ابتر میگذارد.
گر نه موش دزد در انبان ماست گندم اعمال چهلساله کجاست؟
آقای علّامه بنیان آموزش خانواده را گذاشت و بعد دوستان و یاران و همفکران آقای علّامه این را رشد دادند. جناب امانی در فرمایشهای خود وقتیکه به انواع مفاهیم و محتواهای نوآورانهی برنامهی درسی مدرسه اشاره کردند، منتظر بودم به این نکته هم اشاره کنند. بزرگوارانه حتماً دیده بودند که جزء عرایض بنده است. اگر ایشان میگفتند، قطعاً روانتر و رساتر بیان میکردند.
امّا این آموزش خانواده چه بود؟ آموزش خانوادهای که ما در علوی دیدیم بنیانش با آقای علّامه بود و پیگیری آن با همفکران و یاران ایشان. امروز هم استمرار آن تقریباً میتوانیم بگوییم بهصورت قطاری است که خود روی ریل افتاده و در یک اتوماسیون کار خود را انجام میدهد. محتوا و قلب و مغز آموزش خانواده چه بود؟ من معتقدم امروز آموزشوپرورش ما اگر بخواهد واقعاً از این آموزش خانواده راندمان و بهره بگیرد، آموزش خانوادهای را که به مدارس تکلیف کرده و از مدارس طلب میکند، باید یک بار دیگر بازتعریف کند.
اوّلاً من تعبیری که از آموزش خانواده میگذارم در آموزشوپرورشمان، این است که آموزش خانواده میراثی از دیروز، نیاز امروز و پشتوانهای برای فرداست. ما در این سه کلیدواژه میتوانیم آموزش خانواده را بازتعریف کنیم؛ امّا نظریّهی آموزش خانواده که بنیانش از سوی مرحوم علّامه مطرح شد، متضمّن سه نکته بود.
الف) آگاهسازی والدین از نقش و تکالیف تربیتی خود نسبت به فرزندان. من باید تکلیفم را بدانم تا کارم را انجام بدهم. بعد هم متّهم نشوم به اینکه: چه شاگرد تنبلی! چون مشقت را انجام ندادی، پس چوب میخوری. تکلیف به من بدهید. اگر انجام ندادم، بعداً عقوبت و مجازات کنیم.
ب) طرّاحی آموزشهای نظری در امر آموزش خانواده. بیاییم کلیگویی نکنیم که تربیت خوب است و بیتربیتی بد است. این که دیگر کشف سِر نیست. طرّاحی برای آموزشهای نظری یعنی کلاس درس.
ج ) استمرار و تدریج در مقولهی دانشافزایی والدین.
این سه نکتهی رئیس و بنیانی در این نظریّهی آموزش خانواده بود.
امّا بپردازیم به شاخههای دانشافزایی خانواده و آنچه ما شاهد بودیم که آقای علّامه، همفکران و همراهانشان در مدرسهی علوی شروع کردند و بعد قدم به قدم پیش بردند. شاخههای دانشافزایی خانواده نیز عمدتاً در سه شاخه بود.
من نکته به نکته اینها را که میگویم و با مختصر مطالعات تطبیقی که با آموزشوپرورش کشورهای پیشرفته و برخوردار از پشتوانههای نظری میکنم، احساس میکنم که آقای علّامه حکیم متفقّه در تعلیم و تربیت بود. به همین خاطر، آنچه امروز آموزشوپرورش کشورهای پیشرفتهی دنیا در مقام نظریّهپردازی یا تجربی به آن رسیدهاند، آقای علّامه گویا در یک تفکّر تعقّلی به آن رسیده بود.
البتّه من در جای دیگری نوشتهام که این مقوله را نه از باب شعار و نه از باب این میگویم که آقای علّامه معمّم بود و کسوت دینی داشت؛ نه؛ با دلیل و استدلال میگویم که این را هم آقای علّامه از قرآن و عترت داشت؛ حتّی آنجاهایی که به ظاهر شعر میخواند از ادبا، شعرا، هنرمندان، حکما و حتّی از نویسندگان جامعهشناس و روانشناسان غربی. در آن موقع، روزگار آلکسیس کارل بود و امثال این آقایان. حتّی وقتی به اینها استناداتی میکرد، می توانستیم مستندات دینی آن را در مضمون بیاوریم. این که جای خود؛ امّا یک حکیم متفقّه در امر تعلیم و تربیت، الف) نظام منسجم بهداشت و تغذیه؛ ب) نظام منسجم روشمند تربیتی؛ ج) نظام منسجم اعتقادآموزی دینی. برای مادرها و پدرها و در این اواخر در کلاسهای منظّمتر و مرتّبتری برای مادرها، این سه مقوله تدریس میشد و همچنان میشود.
بهداشت و تغذیهی داخل خانوده چه باشد؟ یادمان هست که آقای علّامه چگونه پیامبری میکرد بر ما، به حکم تکلیف که شب چه بخوریم، صبح چه بخوریم، روز چه چیزهایی را نخوریم، بین غذا چگونه بخوریم و یک نظام منسجم داشت. بهصورت همزمان معلومات و دانش خانوادهها را در این سه مقولهی بهداشت و تغذیه، مباحث تربیتی و مباحث اعتقادی و دینی، ارتقا میداد.
پس شاخهی اوّل را گفتم. عرض کردم آقای علّامه والدین را از نقش و تکالیفشان مطّلع میکرد و طرّاحی آموزشهای نظری و استدلال داشت.
این کلّیّت قضیّه است. در شاخهی دانشافزایی، این سه نکتهی اخیر را اشاره کردم؛ امّا تنوّع در ارائهی آموزشها داشت.
الف) استفاده از استادان و مدرّسان کارامد و مجرّب. ایشان برای بچّهها گاهی اوقات میرفت سراغ بالاترین کسانی که گاهی اینقدرها آسان در دسترس ما بودند؛ مثل خورشیدی که همانطور در روز گاهی میگوییم: خورشید کو؟ و میرویم چراغ قوّه پیدا کنیم تا خورشید را پیدا کنیم. از بس خورشید هست، کافی است چشم بدوزیم در چشم خورشید تا ببینیم خورشید یعنی چه. بزرگوارانی مانند مرحوم آقای مطهّری، مرحوم آقای جعفری، مرحوم آقای سیّد مرتضی شبستری، مفسّر بزرگ قرآن و افرادی از این قبیل. اصلاً به کمتر از مطرحترین افراد در رشتههایشان رضایت نمیداد. در این مقوله هم همین بود. استفاده از استادان و مدرّسان کارامد و مجرّب برای 30 مادری که سرکلاسها حضور پیدا میکنند.
ب) برگزاری جلسات بهصورت کلاسهای همسطح و داوطلبانهی والدین. اینها نظارت عالی مرحوم علّامه را داشت؛ ولی کارهای اجرایی را دیگران میکردند. کلاسهایی که که در یک زمان به اینجا انجامید (در علوی یا در مدارس اقماری علوی)، در یک زمان مثلاً در عصر پنجشنبه یا چهارشنبه، چند کلاس برگزار میشد و اینها مطابق با سطح داوطلبی یا سطح نیاز و گیرایی آنها بود.
ج) برگزاری نشستها بهصورت سخنرانیهای عمومی و موسمی. این هم تنوّع در ارائهی آموزشها بود. توجّه ایشان به آموزش خانواده و ارتقای فهم عمومی والدین در امر تربیت، ایشان را هیچگاه از ارتقا دادن معلّمهای مدرسه غافل نکرده بود.
سه نکته در کارامدسازی نیروهای داخل مدرسه برای ادارهی علمی همین جلسات مدّ نظر بود.
نکتهی اوّل، توجّه به استعدادهای کادر آموزشیـپرورشی مدرسه در جهت مدیریّت کلاسهای آموزش خانواده است. من یادم هست با آن نظارت تیزبینانهای که داشت، یک بار مرا صدا کرد و گفت: آقای فلانی چه درسی را در مدرسه میدهد؟ گفتم. گفت: شما نمیتوانید یک نفر را جای ایشان بگذارید تا مثل او یا حتّی بهتر از او درس بدهد؟ گفتم: چرا آقا؛ ولی برای چه؟ گفت: این آدم باید در ادارهی جلسات خانوادهها متمرکز بشود؛ باید وقتش خالی شود تا ببیند برای آن جلسات چه میتواند انجام دهد.
اینکه دائم در سر کلاس حضور داشت، او را یافته بود و ما که خودمان دائم حضور داشتیم، این افراد را نمیدیدیم. اگر هم میدیدم، متوجّه نمیشدیم؛ ولی ایشان از پس پرده به نگاه نافذ و تیزبینش میدید. از خود کادر آموزشی، مدیر و متکفّل درست میکرد برای این جلسات و الآن هنوز آثار این داستان هست؛ یعنی الآن من میبینم در بعضی از واحدهای علوی آن عزیزانی را که سابقاً من افتخار همکاریشان را داشتم و الآن هم به هر حال بهرهمند هستیم از لطف و مهربانی و دوستی ایشان، ساخته و پرداخته شدهاند و ستون خیمهی این کار شدهاند.
د) وقتگذاری اختصاصی برای کارامدی و رشد علمی مشاوران و معلّمان راهنما، بهمنظور کمک به آموزش والدین. یک بخش آموزش والدین در ملاقاتهای خصوصی صورت میگرفت و میگیرد که پدر و مادر وقت میگیرند و میآیند پیش معلّمراهنما و میگویند: فرزند من چنین و چنان است. خوب؛ من باید چیزی داشته باشم تا به این پدر و مادر عرضه کنم. روی اینها سرمایهگذاری میکرد. معلّمراهنما باید بتواند از پس مسائل عمومی تربیتی کلاس خودش بربیاید. پس هر کس مدرک فوقلیسانس برنامهریزی یا مدیریّت آموزشی از دانشگاه داشته باشد، در نظر آقای علّامه برای احراز معلّمراهنمایی کافی نیست. او باید بتواند جواب سؤالهای پدر و مادرها را بدهد.
و بالأخره، استفادهی بهینه و هدفمند از والدین بهمنظور ارتقای سطح آموزش خانواده. به توصیه و مدیریّت مرحوم آقای علّامه، سراغ خود پدرها و بعضاً مادرها میرفتیم. میگفت: در بین والدین بگردید و ببینید چه کسی پزشک تغذیه است. بگردید ببینید چه کسی استاد دانشگاه است و میتواند فلان مبحث را درس بدهد.
این نگاهی بود که مرحوم آقای علّامه به بحث آموزش خانواده داشت. من معتقدم آقای علّامه دارای تئوری و نظریّه در خیلی چیزها و از جمله آموزش و ارتقا و افزایش دانش والدین در جهت تربیت فرزندانش بود. امروز خوشبختانه، مقولهی آموزش خانواده یکی از سرفصلهای کار مجموعهی آموزشوپرورش ما شده است. امیدواریم محتوای خودش را هم هر روز بیشتر از قبل ارتقا ببخشد. این نیز یک یادگار از خرمنخرمن یادگارهای آموزشی و پرورشی است که آقای علّامه در تعلیم و تربیت نوین این کشور، از خود به یادگار گذاشت.
[1]. مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بخش ۱۶: متابعت نصاری وزیر را.