اگر کسی با مشکلی به سراغ شما بیاید، شروع به فکر کردن به راه‌حل می‌کنید. این، طبیعی است؛ همه این کار را انجام می‌دهند. اما به محض اینکه شروع به فکر کردن به راه‌حل می‌کنید، ناخودآگاه فرصت‌های درک عمیق‌تر مشکل، و در نتیجه، یافتن یک راه‌حل واقعاً پیش‌رونده را از بین می‌برید. به همین دلیل است که وقتی مشکلی پیش می‌آید، اجتناب از تفکر «راه‌حل» اغلب می‌تواند مؤثرتر باشد. بهتر است تا زمانی که ممکن است، در جایی که «فضای مشکل»[1] می‌نامیم، بمانیم. اگر عجیب به نظر می‌رسد، به مثال زیر دقت کنید.

یک سازمان نظامی، برای دریافت کمک، به ما مراجعه کرد؛ زیرا افرادی که توسط پهپادهای بدون خلبان رصد می‌شدند از تکنیک‌هایی مانند صفحه‌های دود برای فریب تحلیل‌گران ویدیوهای ارسالی توسط پهپادها و سایر داده‌ها، استفاده می‌کردند. این سازمان، برای درک تکنیک‌های فریب دشمن، درخواست کمک کرد. اما با قالب‌بندی درخواست به این ترتیب، مشتری قبلاً از فضای مشکل، به سمت فضای راه‌حل، حرکت کرده بود؛ مشتری نوع راه‌حل مورد انتظارش را مشخص کرده بود!

ما مشتری را تشویق کردیم در فضای مشکل، که گاهی اوقات به عنوان «پایان پیش‌رو»[2] شناخته می‌شود، بماند تا درک عمیق‌تری از مشکل به‌دست آورد. مشتری به زودی متوجه شد که تحلیلگران فریب خورده‌اند زیرا محدودیت‌هایی در توانایی آنها برای درک، وجود دارد. مسئله اصلی، درک این محدودیت‌ها است. برای بررسی بیشتر این موضوع، ما یک آزمایش برگزار کردیم. در آن، افرادی (خارج از ارتش) را که در گیج کردن دیگران متخصص هستند و کسانی را که در درک اطلاعات مبهم متخصص هستند، وارد کردیم. گروه اول شامل یک خیال‌پرداز و یک طراح صحنۀ تئاتر بود. دومی شامل یک کارشناس پزشکی قانونی و یک فرد نابینا بود که در درک اینکه آیا سگ راهنمایش او را به مکان‌های امن یا ناامن هدایت می‌کند، ماهر بود. بینش حاصل از این «همکاری متفاوت» افرادی با تجربه‌های مختلف از زندگی، به مشتری ایده‌هایی برای راه‌های جدید تحقیق داد. به عنوان مثال، آیا منابع اطلاعاتی تحلیلگران می‌توانند انواع دیگری از داده‌ها، مانند سیگنال‌های شنوایی، یا حتی بوها را شامل شوند؟

همه اینها در مورد تلاش شما برای حل مشکلات و اجرای نوآوری به چه معناست؟ ابتدا خود را مجبور کنید تا جایی که ممکن است در فضای مشکل بمانید. بدیهی است شرکت‌ها، گاهی با محدودیت‌های واقعی در مورد انواع راه‌حل‌هایی که می‌توانند در نظر بگیرند، مواجه می‌شوند. اما اغلب این محدودیت‌ها صرفاً روان‌شناختی هستند و نتیجه تفکر محدود در مورد ماهیت مشکل. پس باید به دنبال فهم مسائل اساسی و زیربنایی باشیم. مانع واقعی شما چیست؟ هنگامی که آن را پیدا کردید، همچنان عمیق‌تر بروید. ماهیت آن مانع چیست؟ سپس دیدگاه‌های مختلف در مورد مانع را جستجو کنید. دورتر بروید و به دنبال افرادی بگردید که با همان چالش اساسی روبه‌رو شده‌اند و بر بینش آنها آهسته ضربه بزنید. این کار، می‌تواند ساده‌تر از چیزی باشد که فکر می‌کنید؛ به سادگی خواندن یک کتاب یا مجله‌ای مرتبط که قبلاً هرگز به آن نگاه نکرده‌اید. با یک سازمان ناآشنا که به طور منظم با چالش شما روبه‌رو می‌شود تماس بگیرید. از آوردن افراد خارجی به بحث نترسید. ما متوجه شده‌ایم افراد با پیشینه‌های گسترده، اغلب بسیار مایل به کمک هستند؛ آنها این تجربه را جذاب می‌دانند.

در مورد محیط فیزیکی که در آن، فضای مشکل را کشف می‌کنید، فکر کنید. بسیاری از شرکت‌ها، در اتاق‌های کنفرانس هتل، چنین کارهایی را انجام می‌دهند، که ممکن است ذهن را خسته‌ کند. چیزی را پیدا کنید که برای تبادل نظر مفیدتر باشد، یک محیط راحت که در آن بتوانید از فعالیت‌های روزمره خود دور شوید. گروه‌های کوچک تشکیل دهید و دوباره تشکیل دهید. روی دیوارها بنویسید. جلسات را با دقت برنامه‌ریزی کنید. وقتی صحبت از ترکیب و تطبیق ایده‌ها می‌شود، به شانس اعتماد نکنید. مکالمات را به گونه‌ای ساختار دهید که به جای خالی کردن، غنی شوند.

هیچکدام اینها آسان نیست؛ به ویژه، ماندن در فضای مشکل، می‌تواند بسیار دشوار باشد. گاهی اوقات مشتریان از اینکه ما در برابر حرکت از فضای مشکل به فضای راه‌حل مقاومت می‌کنیم، احساس ناامیدی دارند. حتی برخی از همکاران «واگرا» که ما برای بینش‌های بیشتر وارد می‌کنیم، وقتی می‌شنوند ما کمتر به راه‌حل‌های پیشنهادی آنها برای مشکل مشتری علاقه‌مندیم، نسبت به نحوۀ نگاه خودشان به مسائل مربوطه، احساس ناامیدی می‌کنند. اما ماندن در فضای مشکل، ارزش تلاش را دارد. اگر برای راه‌حل عجله کنید، خطر حل مشکل اشتباه را دارید. مکان درست برای درست کردن مشکل، خود فضای مشکل است؛ جایی که برای ایده‌های جدید بازتر هستید.

 

[1] problem space

[2] front end

 

«دریافت فایل»